معنی رفاه و اسایش

حل جدول

رفاه و اسایش

راحتی, تنعم, نازونعمت, ناز و نعمت.

لغت نامه دهخدا

رفاه

رفاه. [رَ] (ع مص) فراخ و آسان شدن زندگانی کسی. (منتهی الارب) رَفاهیَه. (المنجد) (اقرب الموارد). رَفاهَه. (المنجد). زندگانی فراخ و به عیش زیستن. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). فراخ زیستن. رفاهت. رفاهیت. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفاه و رفاهیه شود.

رفاه. [رَ] (ع اِمص) آسودگی و استراحت. (ناظم الاطباء). || ناز و نعمت. (از ناظم الاطباء). || فراخی عیش. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات). || سازواری. || تن آسایی. (ناظم الاطباء). تن آسانی. (آنندراج) (غیاث اللغات). || ج ِ رفه. که به معنی تن آسانی است. (آنندراج) (غیاث اللغات).

فارسی به عربی

اسایش

استراحه، راحه، رفاهیه


رفاه

رفاهیه

فارسی به آلمانی

اسایش

Ausruhen, Beruhen, Rast (f), Rasten, Ruhe (f), Ruhen, Sozialhilfem sozial-, Wohlfahrt


رفاه

Sozialhilfem sozial-, Wohlfahrt

فرهنگ عمید

رفاه

فراخ شدن و آسان شدن زندگی،
فراخ‌عیشی، تن‌آسانی، آسودگی، رفاهت،

فرهنگ فارسی هوشیار

رفاه

آسودگی، استراحت، ناز و نعمت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رفاه

آسایش

فارسی به ایتالیایی

رفاه

benessere

agio

فرهنگ معین

رفاه

(رَ) [ع.] (اِمص.) آسودگی، تن آسانی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

رفاه

آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم

واژه پیشنهادی

رفاه و آسایش

ناز و نعمت

معادل ابجد

رفاه و اسایش

664

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری